امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

مرا لحظه ای داشته باش...

 

من تمــام هستی ام را دامنی میكنم تا تو ســرت را بر آن بنهی.

تمــام روحــم را آغــوشی میكنم تا تو در آن از هـــراس بیاسایی.

تمــام نیرویی را كه در دوست داشتن دارم، دستی میكنم

تا چهـــره و گیسـویت را نــوازش كند.

 

تمــام بودن خود را زانــویی میكنم تا بر آن به خــواب روی.

خود را، تمــام خود را به تو می سپـــارم

تا هر چه بخــواهی از آن بیاشامی،

از آن برگیری هر چه بخــواهی از آن بسازی،

هرگـــونه بخواهی باشم.

از این لحظه مـــرا داشته باش

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 69
بازدید دیروز : 139
بازدید هفته : 371
بازدید ماه : 361
بازدید کل : 232155
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ